روح انگیز کراچی
چکيده
هدف از اجراي اين پژوهش، شناخت ارتباط جنسيت شاعر با گزینش نوع شعر است. پژوهش حاضر با طرح اين پرسش شکل گرفت که آيا خلق انواع ادبي با جنسيتِ شاعر ارتباط دارد؟ در جستوجوي يافتن پاسخ علمي کوشش شد تا از چند زاويه اين موضوع بررسي شود و با تلفيقي از رويکرد روانشناسی جنسیت ، نقد فمینیستی و نقد ادبي رابطة ذهن و متن ادبي مشخص شود و تفاوت نوع شعر مردانه از نوع شعرِ زنانه تشخيص داده شود.
در اين رابطه شاعران حماسي و آثارشان شناسايي و سپس اطلاعاتي از زنانِ شاعر و اشعار آنها گردآوري شد. براساس اين دادهها در دورة زماني سدة 4 تا 8 هجري قمري تنها مردان، شعر حماسي سرودهاند و بيست زنِ شاعر اين دوره تمايلي به سرودن اين شيوة شعري نداشتند و نوع غنايي شعر را برگزيدند. يافتههاي تحقیق تأثير دو عامل را در تفاوت اين گرايش نشان داد.۱. تأثير علل دروني و تفاوت طبیعی با منشأ زيستشناختي، فيزيولوژيک و روانشناختي و2. تأثير علل بيروني چون جامعه و سنتهاي فرهنگي که بر مناسبات زن و مرد در جامعه، شیوۀ رفتار، تجربۀ فرد و گزينش نوعِ خاصي از شعر تأثيرگذارند.
کليدواژه: شعر حماسی، شعر غنایی ، جنس، جنسیت، نوع شعر، شعر مردانه، شعر زنانه،
مقدمه
پیشینیان، شعر فارسی را بر اساس قالب به قصیده، غزل، مثنوی، رباعی، ترکیببند، ترجیع بند، مسمط و مستزاد و بر حسب زمینۀ معنایی به مدح، رثا، هجا، خمریه، وصف، رزم، بزم، شکوی و بر اساس محتوا به حماسی، غنایی و تعلیمی تقسیم بندی کردهاند و اعتقاد بر این است که شعر حماسي حاصلِ اراده، شعر غنايي حاصلِ عاطفه و شعر تعليمي حاصلِ عقل است. محتواي اشعار حماسي توصيف جنگ و پهلواني شخصيتهاي قهرمان داستان است و زمينة اشعار غنايي بيان حالات عاطفي و احساسات شاعر است. بررسی انجام شده در تاریخ ادبیات فارسی نشان میدهد که اغلب اشعار حماسی را مردانِ شاعر سرودهاند و گرایش زنان بیشتر سرودن اشعار تغزلی بوده است. شناختِ تمايز جهانِ فکري شاعرِ مرد و زن در آفرينشِ شعر حماسي و غنايي و بررسي ارتباط شعر با ذهنیت شاعر نیازمند مطالعۀ اين موضوع از چند زاویه است، نخست نوع شعر و موضوع های مربوط به آن به لحاظ تاریخی واجتماعی و سپس جنس و جنسیت وتأثیر آن بر گزینش نوع شعر از سوی شاعر، از این رو نخست به نوع شعر حماسی و غنایی درادبیات فارسی و در جغرافیای ادبی ایران آن زمان اشاره خواهد شد.
حماسة پهلواني سرودة مردانِ شاعري است که در دورهاي خاص از تاريخ ايران و نخست به قصد مبارزة فرهنگي و یادآوری افتخارات قومی دست به نگارش تاريخ ملّي پيشينياني زدند که رو به فراموشي بود و به توصيف پهلواني قهرمانان ملّي پرداختند تا ضمن ايجاد انگيزة مقابله، سبب تقويت روحية ايرانيان شوند. شعرِِِ حماسي، اغلب صحنة هنرنماييهاي مردانه در جامعهاي با ساختار پدرسالاري است که مردان چه به عنوان آفرينندة اثر و چه شخصيتهاي نقشآفرين حماسي و چه روايتکنندگان حماسه، حاکمان بلامنازع حماسه های پهلوانیاند و زنانِ نقشآفرین در حماسههای پهلوانی، تاریخی و دینی در اقلیتاند. اگرچه اوج دورة حماسهسرايي در ايران، سدة 4 و 5 هجري قمري است امّا در سدههاي بعدي نيز اين شيوه از شعرآفريني تا اندازهاي ادامه يافت.
شعر غنايي، بيانکنندة احساسها، هيجانها و انديشههاي شاعرانهاي است با زمينة معنايي عشقي، مذهبي، اجتماعي، فلسفي… که به صورت مدح و مرثيه و تغزل، طنز، مناظره، شعر عرفاني و شهر آشوب در قالب غزل، قصيده، مثنوي، رباعي و… سروده شده است. در ادب فارسي زيباترين شعرهاي غنایی فارسي در قالب غزل (حافظ، سعدي، مولانا)، مثنوي (نظامي) و رباعي (خيام، مهستی) و..سروده شده است. اين نوع شعر به سبب بيان ذهنيت و درونيترين احساس و عاطفة شخصي، ارتباط نزديکي با روحيه و شخصيت شاعر دارد. شعر غنایی، شعر همۀ زمانهاست و در تمام طول تاریخ ادبیات فارسی سروده شده است .
روش تحقيق
پژوهش با روش مطالعة کتابخانهاي و اسنادی انجام گرفت. يافتهها و اطلاعات با روشِ نقد ادراکيِ حاصل از رويکرد نقد ادبي، فمینیستی و روانشناسي جنسیت، توصیف وتبیین گردید.
پیشینۀ تحقیق
موضوع جنسیت و نوع ادبی، موضوع جدیدی است که در زبان فارسی تا کنون تحقیقی در بارۀ آن انجام نشده است .اما در زبان انگلیسی در بارۀ جنسیت و ژانر ادبی مطالعاتی انجام گرفته چون کتابی که آنهیلمن[1] در بارۀ جنسیت و ژانر اخیرا منتشر کرده و تا کنون به زبان فارسی ترجمه نشده است (هیلمن2013).
دادهها
در شيوة شعر حماسي تاکنون ۱9 حماسه پهلوانی چون شاهنامه مسعودي مروزي، گشتاسبنامه دقيقي، شاهنامة فردوسي، بهمننامه و کوشنامة ايرانشاه بن ابيالخير، گرشاسبنامة اسدي طوسي، فرامرزنامه، بانوگشسپنامه، بيژننامه، برزونامة ، شهريارنامه، آذربرزيننامه، سهرابنامه، سوسننامه، داستان کککوهزاد، داستان شبرنگ، داستان جمشيد، جهانگيرنامة قاسم مادح، سامنامة خواجو(1) و 35 حماسة تاريخي و ۱2 حماسة مذهبي به زبان فارسي شناسايي شده (صفا، ۱352: ۱60 ـ 390) که مردان شاعر آنها را سرودهاند و هیچ زنی در این بازۀ زمانی شعر حماسی نسروده است.
در دورة زماني سدة 4 تا 8 هجري قمري تعداد 20 زنِ شاعر به زبانِ فارسي شعر سرودهاند که حدود423 تا 470 بیت(2) از آنها در قالب غزل، رباعي، قصيده، ترکيببند با زمينة معنايي غنايي به صورت تغزل، شهرآشوب، مدح و وصف باقي مانده که مفاهيم و مضامين عاطفی را بيان کردهاند. بررسي دادهها نشان میدهد که زنانِ شاعر اين دوره از میان انواع شعر فارسي تنها به آفرينش شعر غنايي پرداختهاند.
پرسشها
۱. آيا گرايش به آفرينش نوعي خاص از شعر، ناشي از تفاوت طبیعی و ذاتی زن و مرد است؟
- چرا زنان شعر حماسي نسرودهاند؟ آيا نوع شعر حماسي، مورد علاقه زنان شاعر نبوده يا زنِ شاعري در دورههاي حماسهسرايي ايران وجود نداشته است؟
- آیا حماسۀ پهلوانی، شعري مردانه است؟ و علت تمایل مردان به این نوع شعر چیست؟
- چرا تمایل زنان به سرودن اشعار غنایی بیش از سایر انواع شعر بوده است ؟
بحث و بررسی
ارتباط بين جنسيت شاعر با شاخصِ جنسِ بيولوژيکي (مرد ـ زن) وانواع شعر فارسی (حماسي و غنايي) محور این پژوهش است. چرایی سرایش شعر حماسی توسط مردان شاعر و بی رغبتی زنان به سرودن شعر حماسی و گرایش اغلب زنان شاعر به شعر تغزلی پرسشی است که کوشش شده است تا از زوایای مختلف بررسی شود که چگونه عاملِ جنسِ ثابت و جنسیتِ متغیر بر گزینشِ نوع شعر تأثير میگذارند؟ محدودة زماني این پژوهش، آغاز ادب فارسي تا سدة هشتم هجري قمري و جغرافیای ادبیِ پژوهش، قلمرو زبان فارسی در گسترۀ ایران همان دوره است. پژوهش دراین باره و به عبارتی تفاوت شعرِ زنان و مردان از چند زاويه قابل بررسي است. سبک، زبان، درونمایه، نوع شعر، جهان و نگاه شاعر که به آنها اشاره خواهد شد. اگر سبک شناسی را در تعریف کلی آن « دانش تحلیل و تفسیر بیانها و شکلهای متفاوت سخن بر پایۀ عناصر زبانی» بدانیم( فتوحی،1390: 97) سبک زنانه«یعنی نوشتن از مسائل، مشکلات و حالات و روحیات خاص زنان به منظور شناساندن شعور و حساسیتهای جنس زن» است(همان : 402) پس نخست باید دید که آيا زبانِ ادبي داراي جنسيت است؟ در بارۀ تفاوت زبان زن و مرد تحقيقات بسيار گستردهاي انجام شده، دانشمندان رشتههای پزشکي و زيستشناسي در خصوص اساسِ زيستشناختيِ تفاوتهاي زباني پژوهشهایی را انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که منشاء تفاوتهای زبانی از دوران کودکي است و توليد صداهاي معنادار توسط نوزادان دختر زودتر از پسران انجام ميشود و دختران نسبت به پسران تعداد واژگانِ بيشتري ميدانند. (فمینیسم 1382: 265) و در بزرگسالي نيز زنان بيشتر و بهتر از مردان زبان دوم را فرا ميگيرند. و علت اصلي آن را استفادة متفاوت زنان از نيمکرة چپ مغز که مرکز گفتار است ميدانند. تفاوتهاي گفتاري دختران و پسران را از زمانِ شروع به صحبت، دانشمند ديگري به نام مککور[2] بررسي کرد و به اين نتيجه رسيد که از يک سالگي تا سه سالگي دختران سريعتر از پسران شروع به صحبت ميکنند و سريعتر از پسران جمله ميسازند. و زبانشناس ديگري به نام گلیسون[3] معتقد است در چهار سالگي پسران بيش از دختران جملات امري ميسازند(اصلانی1383: 19-20). در بارۀ زبان و جنسیت پژوهشهای بیشتری انجام شده و زبان در بافت اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته است. جامعه و زبان ارتباط نزدیکی دارند و متغیرهایی چون جنسیت، موقعيت اجتماعي، طبقة اجتماعي، نژاد، سن، تحصيلات، جغرافيا و… بر تفاوت زباني و نوشتاری تأثیر گذارند. رابین لیکاف[4] در کتابی با عنوان زبان و موقعیت زن (لیکاف 1975) رویکرد تفاوت در زبان شناسی اجتماعی را مطرح کرد. او اعتقاد داشت «تفاوت های زبانی میان زنان و مردان یکی از نتایج نابرابریهای اجتماعی است و ویژگیهای زبانی آنان بازتاب تفاوتهایی است که از نظر نقش و موقعیت اجتماعی میان اعضای این دو گروه وجود دارد»( نوشین فر1381: 185). لیکاف در بارۀ تفاوت زبان زنان و مردان موضوع دیگری را نیز مطرح کرد. او با طرح نظریۀ تسلط اعتقاد داشت چون زنان در جامعۀ مرد محور تحت سلطه قرار دارند و ساخت زبان مردانه است، زنان، که در اجتماع جایگاه فروتری دارند، باگونۀ زبانی متفاوت با مردان سخن می گویند(فیاض1385: 49)یا به عبارتی زبان زنان به شدت از موقعیت فروترشان در جامعه مردسالار متأثر است. کاربرد گونة زباني زنانه يا مردانه مختص گونة گفتاري نيست و در زبانِ نوشتاري هم استفاده ميشود. این تفاوت در گونة گفتاري و عاميانه و نوشتههاي غيرادبي چون گزارشنويسي و خاطرهنويسي بيشتر خود را نشان ميدهد و در نوع نوشتاري و زبان رسمي و ادبي کمتر به چشم ميآيد. ساختار اصلي ادبيات، زبان است. در مطالعات زبانشناسي که بر روي ادبيات صورت ميگيرد، ادبيات به عنوان روايتي از زبان در نظر گرفته ميشود. زبان بازتابي از فرهنگ، ذهنيت و انديشههاي مردم يک جامعه است که در ساختاري شفاهي، گفتار و در ساختاري مکتوب، نوشتار را پديد ميآورد. با پژوهشهای انجام شده در دو دهۀ اخیر، تفاوت زبان زنانه و مردانه به تأیید دانشمندان و زبان شناسان رسیده است.
بيگمان يکي از مهمترين عوامل تأثيرگذار بر سرنوشت زنان در طول تاريخ، عامل فرهنگي ـ اجتماعي است که بر نقش زن و مرد و تفاوت رفتار آنها در جامعه تأثيرگذار است. تفاوتهاي جنسيتي را جامعهشناسان برساختة جامعه ميدانند و اعتقاد دارند جامعه و فرهنگ سبب تمايز نقش زن و مرد شده است، اين تفاوتهاي جنسيتي براي مردان، آزادي، قدرت وُ تسلط وَ براي زنان، محدوديت و فرودستي به بار آورده است. اين تمايزات جنسيتي که در اغلب فرهنگها وجود دارد، تمام جنبههاي زندگي زن را تحتالشعاع خود قرار داده و سبب نابرابري جنسيتي و تبعيضهاي فراوان در جوامع مختلف شده است که يکي از نتايج آن در ادبيات، محروم ماندن زنان از فراگيري دانشبوده است . شواهد تاریخی و منابع مکتوب ادبیات تعلیمی(3) در زبان فارسی نشان میدهد که جایگاه و موقعیت زنان در زندگی اجتماعی با زندگی مردان متفاوت بوده است، در جامعهای با ساختار مردسالاری و نگرشی جنسی قوانین نانوشتۀ محدودکنندهای برای زنان وجود داشت که آنها را از ابتداییترین حقوق انسانی محروم میکرد. در طول تاریخ ادبی ایران نیز هرگز زنان موقعیتی برابر و همسان با مردان نداشتند. امّا شگفت آور است که تاریخ شعر فارسی همزمانی شعر زنان و مردان را به ثبت رسانده و رابعه و رودکی به یک دورۀ تاریخی تعلق دارند. به استناد آثار مکتوب، زنانِ شاعر در تمام دورههای تاریخ ادبی فارسی حضور داشتند امّا نه حضوری فعال همچون مردانِ شاعر. زنان در فاصلۀ سدۀ 4 تا 8 هجری شعر غنایی سرودند و دیگر انواع شعر را تجربه نکردند. موقعيت زنان شاعر در سدههاي گذشته آنچنان نبود که در مجالس ادبي حضور داشته باشند و همچون مردانِ شاعر براي ديگران شعر بخوانند يا راويان شعرشان را بخوانند. زنِ شاعر، در شعرهاي شفاهي براي کودکش لالايي سرود و در شعرهاي مکتوب براي خود و دنياي خيالياش عشق را سرود. در فرهنگ گذشتة ايران، زنِ شاعر در غيبت مخاطب و بدون حضور در مجمع شعرا و دربارها به آفرينش شعر دست زد و شايد بتوان ادعا کرد که غيبت مخاطب، جهتگيري سخن شاعر را از مخاطب به سوي خود شاعر تغيير داده است و احتمال ميرود که گرايش بيشتر زنان به سرايش اشعار غنايي و کارکرد نقشِ عاطفي زبان سبب شده است تا شاعر احساسات و عواطف شخصي را براي خويشتن بازگو کند و به سرايش شعرِ حماسي يا تعليمي که وابسته به مخاطب است، تمايلي نشان ندهد. تفاوت شعر زنان با شعر مردان در سبک و چگونگي ارائه انديشه، نوع بيان، زبان، محتوا، صورت، مضامين عاطفي، زمينة فکري، نوع گزينش واژگان و نوع ادبي است. در مقايسهاي نسبي گرايش به مضامينِ عاطفي و عشقی در شعرِ زنان، جلوهاي از احساس لطيفِ عاشقانه و شرم زنانه است، در حالي که در شعر مردان توصيفي از زيبايي جسمي و ظاهري معشوق است که با لفظي صريح گفته ميشود. تفاوت ديگر گزينش نوع شعر بر اساس محتوا است که زنان بيشتر تمایل خود را به سرودنِ شعر غنايي که سرشار از عاطفه و احساس است، نشان دادهاند. چون فقط در شعر غنايي است که امکانِ بيانِ عاشقانه براي زن فراهم بوده است و در جامعۀ بستهای که جز خیال پنجرهای نداشته، زن ناگزیر به بیان احساس خود در شعر قناعت کرده است، اما مردان به سبب تفاوت جامعه پذیری، مناسبات و ویژگیهای ذاتی سرودن انواع شعر حماسي، تعليمي و عرفاني را تجربه کردهاند. پوشيدهگويي زنان و عريان کلامي مردان تفاوت ديگر شعر زنانه و مردانه است که نشان از قدرت و جايگاه برتر اجتماعي مردان ومحدوديتهاي فرهنگي زنان دارد. مردان در شعر به توصيف صریح بدن زنان پرداختهاند و شاعراني چون عبيد زاکاني، سوزني سمرقندي، سعدي و مولوي در مثنوي عريان کلامي را خارج ازعرف ادب و اخلاقِ اجتماعي بيان کردهاند امّا زنان در کاربرد مضامين و واژگان جانب شرم و احتياط زنانه را رعايت کردهاند و اين پرده پوشی کلام ناشي از سنت فرهنگی و حکمهای محدودکنندهای است که در حق زنان اعمال میشد. شعر برای مردان عرصة مفاخره، اشتغال، تعليم و عرفان بود، در حاليکه برای زنانِ شاعر، بيان احساس و انديشه و عاطفه و عشق بود. زنان در شعر از صنايع و آرايههاي ادبي کمتري استفاده کردهاند، بخصوص از مجاز، ترکيبآفريني و وصف که به ندرت آنها را به کار بردهاند. زنان به سبب سطح محدود فعاليتاجتماعي، قلمرو ذهني محدودتري از جهانِ ذهني مردانه دارند. مضاميني که زنان بيشتر استفاده ميکنند، طبيعت محدود، معشوق واحد، نفرین های زنانه و موضوعات خانگي است و در دورة مورد مطالعه (قرن 4 تا 8 ه. ق) هیچ یک از زنان به مسائل جنگي و فلسفي نپرداختهاند و موضوعهاي اجتماعي کمتر توجهشان را جلب کرده است. تفاوت دیگر، درونمایۀ شعر زنان و مردان است. درونماية شعر زنان یا انديشة اصلي اثر ادبي، حوزة خصوصي و فردي را تصوير ميکند و شعرِ مردان بیشتر عرصة عمومي و جامعه را نشان ميدهد و علت اين موضوع نقشِ خانگي زن و نوع جامعهپذيري زن در نظام مردسالاري است که او را براي نقشِ اجتماعي آموزش نداده است. عواملي که باعث تفاوت کمّيِ ادبيات زنان با مردان شده اين است که مردان در طول تاريخ ادبي امکانات بيشتري داشتند همچون محفل شاعران با درباريان یا وابستگی مردان شاعر به نهادهای قدرت، سفر شاعران به کانون های شعر و ادبیات، رابطه و مناسبات ادبي با ديگران. بی گمان اين آزادي عملِ مردانه و در مقابل محدوديت و محروميت زنانه بر کميّت شعر بيتأثير نبوده است. قابل ذکر است که هيچ يک از زنان، شعر بلند نسرودهاند، بيترديد انجام وظايف خانگي در جامعهاي سنتي فرصتي براي آنها پيش نميآورده تا همچون مردان مثنويهاي چند هزار بيتي بسرايند. علاوه بر آن شعر براي مردان حرفه بوده و بيوقفه و بهطور مداوم به اين کار هنري ميپرداختند، در حاليکه زنان به علت وظيفه خانگي،خدمت و بچهداري مدتي مينويسند و مدتها بايد آن را رها کنند، به همين سبب شعر براي زنان جنبة دلمشغولي و تخلية عواطف و بيان آرزوهاي آنها را دارد و براي مردان شاعر در آغازِ ادبِ فارسي جنبة شغلي داشته است. به علاوه سرودنِ شعر براي زنان امری معمول نبود، به همین سبب توسط مردان جدی گرفته نمیشدند و از تذکرهها و جُنگها و سفينهها و تاريخهاي ادبيات حذف میشدند. بیگمان یکی از اصلیترین دلایل آن پايبندي به سنّتهای مردانه در فرهنگ ایران بوده است. در چنین جامعهاي، هنر نويسندگي و صفتهاي پسنديده براي زنان ناپسند تلقي میشد و دانشمندان تعلیم و تربیتاش چنین باوری داشتند که: «ايبسا که در مردان هنر باشد و در زنان عيب، همچون دبيري و دليري و فَصاحت و سخاوت و امثال ذلک» (شجاع1350: 219)، از این رو در چنین جامعهای و با چنین بینشی شعر زنان نمیتوانست نمودی اجتماعی داشته باشد و همچون شعر مردان در همه جا پراکنده شود و مورد استقبال قرار گیرد. شواهد نشان میدهد که آثار باقی مانده از زنان به گونهای استثنایی و به سبب وابستگی به مراکز قدرت سیاسی، دینی یا ادبی حفظ شدهاند.
جامعه شناسی انواع ادبی و پیوند آن با جنسیت
یکی از طبقهبندیهای شعر فارسی، تقسیم بندی آن به لحاظ محتوا، موضوع و درونمایۀ شعر است که هنر ِشاعر، دیدگاه، اندیشه، زبان، احساس و عاطفه را به صورتی کلی و در نوعی خاص از شعر بیان میکند. به گفتهای« نوع ادبی صرفاً جنبۀ طبقه بندی ندارد و در شکل دادن انواع ادبی، نظامهای پیرامون ادبیات چون سیاست، جامعه، دین و از این قبیل سهم مهمی دارند»(دوبرو1389: 130) منظور از این عنوان، بازتاب ویژگیهای اجتماعی هر دورۀ تاریخی در نوع ادبی است که درمقطعی خاص شکل گرفته است. اصل بر این است که هر دوره، نوع خاص خود را خلق میکند وتشابهات فراوانی میان انواع وجود دارد اما متغیرهایی چون ساختار اجتماعی، فرهنگ، طبقه اجتماعی و فردیت هنرمند در آن تأثیرگذار است. انواع ادبی در طول تاریخ ادبی تغییر کرده است و رواج و استقبال از نوع ادبی با جامعه ارتباط دارد. اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سبب بوجود آمدن یا از بین رفتن نوع مشخصی از شعر میشود. به نوشتۀ لوسین گلدمن[5] «اثر ادبی همان قدر پدیدهای اجتماعی است که آفرینش فردی است»( پوینده1377: 66 ). هانری زالامانسکی[6] در بارۀ پیوند نوع ادبی و جامعه اعتقاد دارد که «با بررسی جامعهشناسی انواع ادبی و طبقهبندی محتوا و درون مایۀ آثار، مسائل آن دورانِ خاص را میشناسیم و به کارکرد متفاوت هر نوع در دورهای خاص پی میبریم که ویژگی آن نوع را میسازد و مشخصۀ آن دوره را تصویر میکند»( همان:273). در نقد مدرن کارکرد نوع ادبی از اهمیتی خاص بر خوردار است زیرا با شناخت نوع ادبی و وابستگی آن با جریان تاریخی، بستر آفرینش آن نوع، تعامل میان تاریخ – نوع ادبی و تاریخ ادبیات، آرمان طبقۀ روشنفکر، نگرش شاعر به خود و جهان پیرامون و ویژگی فرهنگی آن جغرافیای بخصوص بیشتر و بهتر شناسایی میشود. پس این نوع ردهبندی، فقط جنبۀ جداسازی انواع شعر را ندارد. با شناخت شعر و جامعه، خواننده به خالق اثر نزدیک میشود و درونمایه، سبکِ شعر و ویژگیهای دیگر شعر، جنسیت شاعر را آشکار میکند و این مهم را در نگاهی کلی به نوع شعر میتوان تشخیص داد. تئودور آدورنو[7] معتقد است« هر شعر غنایی، ثبت ناگزیر رابطۀ تاریخی میان ذهنیت، عینیت، فرد و اجتماع است»(همان: 35 ) و حماسه، هنری مردمی است که با جامعه به وحدت رسیده است. پس نوع ادبی، جامعه و جنسیت شاعر در پیوند با یکدیگرند.
بررسي تأثير جنسِ طبیعی بر انتخاب نوع شعر
در پاسخ به این پرسش که چرا باید جنسیت را در این موضوع ادبی در نظر گرفت، ساندرا هاردینگ فیلسوف امریکایی در مورد توسعۀ شناختشناسی فمینیستی، چهارمین بند از برنامهای را که برای پیشبرد تحقیقات مربوط به جنسیت پیشنهاد میکند، مطالعه و توجه کردن به موضوعات ادبی و نوشتار زنانه است، نوشتههایی با نشانهها، استعارهها و تجربههای فردی، که تمایلات، نیازها، ذهنیت و احساسات زنانه را در نوشتار منعکس کند و بازتاب شرایط و جایگاه زن باشد.(هاردینگ 1986: 23) نظریه پردازان حوزۀ مطالعات زنان معتقدند که پژوهش در اثر هنری با در نظر گرفتن جنس و جنسیت لازم و ملزوم یکدیگرند. مطالعات گسترده در حوزة فمينيسم در چند دهة اخير سبب شد تا دربارة موضوع تفاوتهاي طبيعي ونابرابریهای اجتماعي بين زن و مرد تحقيقات عميقي انجام شود و با شناخت ذات و طبيعت انسان و ويژگيهاي جنس از ديدگاه زيستشناختي، فيزيولوژيکي و روانشناختي به بسياري از ابهامات در مسئلة نابرابري زن و مرد از نظر علمي پاسخ داده شود. با بررسي نقشِ جنسي که جنبة زيستي دارد و نقشِ جنسيتي که جنبة اجتماعي دارد، دانشمندان به اين نتيجه رسيدند که تفاوت زن و مرد محصول عوامل مختلفي است و اين تفاوت، سرآغاز تمايزهاي گوناگوني است که در نوع اعمال، رفتار، خلاقيت، زبان و اثر هنري و… خود را آشکار ميکند.
يکي از عواملي که در خلق اثر هنري تأثيرگذار است، موضوع جنس و جنسيت است که علل دروني و بيروني دارد.
۱. علت دروني شامل تفاوتهاي بيولوژيکي و فيزيولوژيکي است که از تفاوتکروموزومي آغاز ميشود و سپس ترشح هورمونها که با تظاهرات فيزيکي و رفتاري خود را نشان ميدهد. تفاوتهاي روانشناسي در پي عملکرد متفاوت مغز در هر دو جنس ظاهر ميشود و سبب تواناييهاي متفاوت شناختي و رفتاري زنان و مردان ميشود. (نرسيسيانس، ۱383: 37 ـ 4۱) از نمودهاي آشکار تفاوت طبيعي زن و مرد که بازتاب آن در آثار هنري مشخص است، احساسات رقيق و رفتارهاي ملایم زنانه و تندخويي و رفتارهاي خشن مردانهاست. شکار و جنگجويي و جنگطلبي از رفتارهاي مردانه است و توصيف روايتگونة آن در شکل حماسي توسط مردان انجام شده است. امّا نمود نقش جنسي و رفتار پرستارانة زن را در سرايش لالايي ميتوان ديد. اين نوع گرايش ناشي از تفاوت طبيعي و ذاتي بين زن و مرد و نقش جنسی متفاوت آنهاست. اگر چه پژوهشهاي روانشناسي بيشتر متکي بر شناخت رفتار و آن دسته از عوامل محيطي و گذشتة فرد است که بر نحوة رفتار تأثير دارد و به واکنش انسان در برابر محيط و زمان ميپردازد و به صورت ظاهري ارزيابي ميشود امّا رفتار انسانها نيز همچون ساير جانوران، مبنايي زيستشناسانه دارد و به ژنتيک وابسته است. تفاوت زن و مرد، در تواناییهای شناختی، ذهنی، هوش و هم در نوع رفتار آنهاست که به عامل زیست شناسی مربوط میشود و هم در نگرش و عملکرد آنهاست که بيشتر به عامل فرهنگي مربوط ميشود. بررسي روانشناسان در حوزة تفاوتهاي بين زن و مرد تا کنون به اين نتيجه رسيده است که زنان و مردان تواناييهاي متفاوت دارند. با توجه به اينکه هر اثر نوشتاري بازتاب ذهن و زبان آفرينندة اثر است، نخستين عامل اثرگذار بر آن تفاوت طبيعي و ويژگيهاي رواني و شناختي شاعر است. امّا علل ديگري نيز بر نوع نوشتار و گرايش شاعر تأثيرگذار است.
- علت بيروني يا تأثير فرهنگي: اگر با پشتوانة نظريِ برگرفته از ديدگاه هيپوليت تن[8] (۱893 ـ ۱828) در جامعهشناسي ادبيات که هر اثر هنري را محصول زمان، مکان و جامعه ميدانست، به اين موضوع بپردازيم، تأثيرپذيري خودآگاه و ناخودآگاه شاعر را از اين عوامل درمييابيم (ناظرزاده کرماني، ۱370: 29). امّا پرسشي در اينجا مطرح ميشود که چگونه ميتوانيم قضاوتي درست از شرايط سياسي ـ اجتماعي دورههاي پيش داشته باشيم و اين قضاوت را منشاء اثر ادبي فرض کنيم و به ذهنيت، انديشه و خلاقيت ذاتي هنرمند بيتوجه باشيم. از اين رو با تأکيد بر عوامل تأثيرگذار دروني، به شرايط اجتماعي و سنتهاي فرهنگي و به عاملِ جنسيت و جايگاه زنان در جامعه نيز نظر ميکنيم تا تأثير جامعه بر جنسیت شاعر را بررسی کنیم و تأثیر فضای محدود خانه و وظایف تکراری را در تمايل زنِ شاعر به سرودنِ شعرِ عاشقانه و پرداختن به مسائل عاطفي و جزيي و محدود درک کنيم و بيرغبتي زنِ شاعر را به سرودن شعر حماسي، عرفانی و تعلیمی از زاويههاي مختلف ارزيابي کنيم.
در جوامع بشري فرهنگ اجتماعي و سنتها، نقشهاي جنسيتي را شکل ميدهند و آن را نهادينه ميکنند. در طول تاريخ، زنان با نقشهاي جنسي همچون کار در عرصة خصوصي (خانواده) و مردان با نقشهايي در عرصة عمومي (اجتماع) به هويت جنسيتي متفاوتي دست يافتهاند. به استناد پژوهشهاي جامعهشناسان «نظام پدرسالار، نظام مسلط در جوامع بشري بوده و تاکنون هيچ موردي يافت نشده است که در آن زنان قدرتمندتر از مردان بوده باشند.»(گيدنز، ۱373: ۱87) ساختار بيشتر جوامع بر مبناي طبقهبندي جنسي است، وظايف خانگي و بدون مزد به زنان تحميل شده و شغلهاي درآمدزا و رهبري و مديريتي را مردان عهدهدار بودند«در این نوع ردهبندی جنسیتی، مردان از جایگاه برتری برخوردارند و زنان در لایۀ فروتری قرار دارند، برآیند چنین طبقهبندیهایی، انتظاراتِ خاصی است که جامعه از فرد طلب میکند. نگرش جنسی و جنسگرایی در بسیاری از زمینه های زندگی اجتماعی و هم در تعاملات ایجاد انتظار، توقع و واکنش خاصی میکند»(ریچ وی 1993: 102) حتی ادبیات و هنر نیز از تأثیر این طبقه بندی بی نصیب نمانده است. تداوم طبقهبندي جنسي، نابرابري جنسيتي را موجب شده، از اين رو مردان با دارا بودن قدرت، ثروت و اعتبار اجتماعي قرنها بر زنان تسلط يافتند و آنها را در حاشيه نگهداشتند و خواست و سليقه خود را بر آنها تحميل کردند. اين جدا افتادگي از جامعه سبب تفاوتهايي در تجربه، انديشه، بينش، آفرينشهنري و زبانِ مردان و زنان شد. فرض بر اين است که اگر نيمي از تمايلِ مردان به نوع شعر حماسي و دیگر انواع شعر را محصول عامل دروني و جنس طبيعي فرض کنيم، نيمي ديگر ساختة جامعه و تأثير عوامل بيروني است، جامعهاي که در تحميل ِنقشِ جنسي به زن تأکيد کرده و او را صرفاً براي خدمت به مرد و پرستاري از خانواده پرورش داده تا به انتظارات مرد جامة عمل بپوشاند و مرد را در نقشي مسلط به فعاليت اجتماعي و وظايف عمومي و توليدي واداشته و عنصري ارزشمند پنداشته است.
ارتباط نوع شعر و جنسيت
جنسیت در شکلدهی نحوۀ نگرش افراد، شیوه های رفتاری، هویت بخشی جنسیتی، تعامل افراد، روابط اجتماعی و نهادها مؤثر است(سفیری1388: 22) و نمیتوان تأثیر جنس و جنسیت را در آفرینش هنری و پژوهشهای ادبی نادیده گرفت. بحث دربارة تمايل مردان به شعر حماسي و گرايش زنان به شعر غنايي علاوه بر تأثير عوامل دروني و بيروني به الگوپذيريهاي ناخودآگاه و غيرارادي جنسيتي و عنصر مردانگي و زنانگي وابسته است«نظريهپردازان جنسيت مانند بِم[9] بر اين باورند که مردم، مستعد نمايان ساختن مرد يا زن بودن خود و معنا دادن به آن هستند» و «در مييابند که به دليل زن يا مرد بودن چه انتظاراتي از آنها ميرود و ياد ميگيرند که اين ويژگيها را بروز دهند». (همان: 56 و 57).
بر اين اساس شعر که بازتاب ذهنيت شاعر است، منبعي ارزشمند در شناخت انديشه، بينش، تجربه، عواطف، زمينة فکري، زبان و جنسيت متفاوت شاعران است. با آگاهي از اين موضوع که آثار حماسي به زبان فارسي سرودة مردان شاعر است، نخست با رویکرد رفتارشناسی جنسیت تفاوتِ صفات و رفتارهاي زنانه و مردانه در مرکز توجه قرار ميگيرد چون حماسه با دليري، شجاعت، جسارت و بيباکي، جنگ و توصيف آن، پيوند نزديکي دارد. اين صفات ويژگيهاي ذاتي و طبيعي مردانه است که با الگوي رفتار اجتماعي جنگ و جنگطلبيهاي مردانه در هم آميخته است. طبيعي است در جامعهاي با فرهنگ مردسالاري، ادبيات حماسي، ارزشهاي همان جامعه را بازتاب ميدهد و موضوعهاي مرتبط با شرايط تاريخي ـ اجتماعي آن جامعه را مطرح ميکند. موضوعِ دلخواستة مردان، حماسه و وصف مردانگيِ مردانِ پهلوان است. در دورۀ حماسی جنگطلبي ارزش است، مردان تصميم به جنگ ميگيرند و روحيهاي جنگطلب دارند و ويژگيهاي مردانهاي چون دليري، تهور، بيباکي خشونت و جرأت از سوي حماسهسرا توصيف ميشود. توصيفها و تصاوير خلق شده سرشار از عناصر مردانه است. موضوع حماسه عيني و واقعي است. شعر حماسي صحنة هنرنماييهاي مردانه است که سرايندة حماسه با زبان و لحنِ حماسي و با کاربرد عناصر رزمي و حماسي همچون واژگاني با هجاهاي بلند و کشيده، توصيفهاي صريح و تشبيهها و استعارههاي حماسي، اغراقها و رجزخوانيها و واجآراييهايي که زبان را خشنتر ميکند و حتي وزن سنگين و کُند متقاربِ مثمن محذوف، تخفيف و تشديد کلمات و سکون واجها، کوشش ميکند تا مفاهيم را به روشي حماسي به خواننده انتقال دهد. روايت صحنههايي از جنگ با ذهنيت و زبان مردانه، شيوه صحنهآراييها، شخصيتپردازيها، توصيفهاي کلي از رويارويي پهلوانان، مبالغهها و فخرفروشي پهلوانان، وصفهاي اغراقآميز از مردان پهلوان( و به ندرت از زنان) با لحن و زباني مردانه و شيوة بيان حماسي، از ويژگيهاي شعر حماسي و مردانه است که با شعر زنانه تفاوت دارد. شعر زنان غالباً ذهني و غنايي است و شخصيت محوري شعر خودِ شاعر است که احساسات خود را در زمانِ حال بيان ميکند. در محدودة زماني آغاز ادب فارسي تا سدة هشتم هجري قمري هيچيک از زنانِ شاعرِ شناخته شده از جمله رابعه، کنيزک مطربه، پرويز خاتون، مهستي گنجهاي، دختر کاشغري، عايشه سمرقندي، دختر ستي، فاضلة سمرقندي، پادشاه خاتون، دختر حکيم تکاو، جلال خاتون سمرقنديه، بنت البخاريه، رضيه گنجهاي، فردوس مطربه، دختر سجستانيه، عايشه مقريه، دختر خطيب گنجه، دختر سالار، سيده بنت ناصر، فاطمه خراساني، کوکب (ستاره بانو) و دختر عياضي شعر حماسي نسرودهاند. شعر زنانه، شعرِ فضاي خصوصي است و جز شاعر و خيالش و گاه معشوق کسي حضور ندارد، شعر زن، شعري است که آميزة عشق و شرم است و همچون رازي است که زمزمهوار گفته ميشود و از اين روست که زبان و لحن شعر مردانه و زنانه از نظر واژگان، واجآرايي و آهنگ کلام تفاوت دارد. شعر غنايي زنانه سرشار از عاطفه و عشق است به زبانی نرم و اگر معشوق حضور ندارد، بيان غم دوري و شکايت از هجران است که به صورت غمنالههاي زنانه سروده ميشود. از ميان انواع شعرهاي غنايي که بر حسب موضوع طبقهبندي شدهاند، زنان شعرهايي با مضمون عشق، مدح، وصف طبيعت و شهرآشوب سرودهاند، در حاليکه مردان در تمام انواع شعر غنايي چون داستان، مدحيه، رثا، سوگنامه، نوحهسرايي، هزل، هجو، طنز، نقيضه، بدیهه، ساقينامه، حبسيات، خمریات، ساقينامه، مغنينامه، شهرآشوب، اخوانيات، چيستان و… به تجربه دست زدند.
بحث دربارة تمايل مردان به شعر حماسي و گرايش زنان به شعر غنايي، علاوهبر علتهاي دروني و بيروني به الگوهاي رفتاري نيز وابسته است. در روانشناسي جنسيت تفاوت د%