چگونگی تأثیر جنسیت بر ادبیات
روح انگیز کراچی
چکیده
بحث پیرامون ادبیات زنانه و مردانه، مخالفان و موافقانی دارد. مخالفان به فراجنسیتی بودن ادبیات تأکید میکنند و نظریه پردازان فمینیست و موافقان با پژوهش از زاویههای مختلف به این نتیجه رسیدهاند که ادبیات زنانه و مردانه تفاوت دارد. به منظور یافتن پاسخ به این پرسش که آیا جنسیت بر ادبیات تأثیرگذار است، کوشش شد تا موضوع مورد بحث با رویکردهای مختلف زیست شناختی، روان شناختی، جامعه شناختی، زبان شناختی و ادبیات بررسی و تحلیل شود تا تفاوت ادبیات زنانه و مردانه از جنبههای مختلف نشان داده شود. اثر ادبی محصول ذهنیت، زبان و جهان هنرمند است و تأثیر جنسیت بر آن نخست به دو عامل اصلی ارتباط دارد. از یک سو تفاوت ذاتی بین زن و مرد در ایجاد تفاوتهای ذهنی، رفتاری، اندیشگی و زبانی به عنوان ابتداییترین عامل تفاوت بر ادبیات تأثیر گذار است و از سوی دیگر تفاوت جنسیتی که بر ساختۀ جامعه و فرهنگ است و سبب تبعیض، نابرابری و تسلط مردان بر زنان شده است. مجموعه ای از این تفاوتها به خلق دنیای ذهنی، جهان بینی، تجربه، تفکر، نگاه، زبان و نوشتار متفاوت زنان و مردان انجامیده و بازتاب تفاوتها در آثار ادبی در سطح پارهای از شکلهای زبانی، سبک، مضمون، درونمایه و نوع بیانِ متفاوت خود را آشکار کرده است.
واژههای کلیدی: ادبیات زنانه، ادبیات مردانه، جنسیت، نقد فمینیستی
مقدمه
جنبش اجتماعی فمینیسم که از ابتدای سدۀ 19 میلادی با هدف رفع نابرابری بین زن و مرد و تغییر ساختارهای اجتماعی شکل گرفت، در ابتدا به نقش محدودِ زن در جامعه و تبعیض های اجتماعی اعتراض داشت، به تدریج فعالان جنبش زنان نقد خود را متوجه محرومیت زنان از فعالیت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کردند و برای دستیابی به این حق کوشیدند. فعالیت این جنبش به سیاست، فرهنگ، ادبیات، روان شناسی، زبان شناسی و…. راه یافت و در ادبیات شاخۀ پُرباری را خلق کرد. در دهه های اخیر نظریه پردازان فمینسیت به خصوص لوس ایریگاری[1] و جولیا کریستوا[2] کوشش کردند تا نوشتار زنانه را از قراردادهای مسلط زبان مردانه رها کنند و زبانِ مردمحور جامعه را به عنوان نیروی سلطهگر مورد انتقاد قرار دهند و زبانِ زنانه ای را پیشنهاد دادند که نمود تظاهرات ناخودآگاه و ذهنیت و تجربه زنانه و نوشتار تنانه باشد. اگرچه فمینیست های رادیکال با نظریه پردازیها و فعالیتهای نوشتاری خود سعی در حذف چارچوب های زبان مردانه کردهاند، اما تا کنون به موفقیت چندانی دست نیافتهاند و نتوانستهاند استقلال زبانی زنان را به اثبات برسانند، اما توجه نویسندگان و اهل ادب را به موضوع جنسیت و تأثیرات آن بر نوشتار معطوف کردهاند. نخستین بار زمانی که دانشمند انسان شناسی در جزیرهای دور افتاده به تفاوت گفتار زنان و مردان پی برد و آن را گزارش کرد، به دیدۀ تردید به آن نگریستند اما پژوهشهای جامعه شناسان زبان و زبان شناسان اجتماعی و توجه فمینیستها به جنسیت و زبان سبب شد تا پژوهشهای بیشتری در این موضوع انجام شود و اگرچه به ایجاد زبان مستقلی نیانجامید اما تفاوتهای زبان مردانه و زنانه از نقطه نظر تأثیر جنسیت، طبقه، سن، تحصیلات، بر نوع گفتار و نوشتار بررسی شد و توجه را به سمت ادبیاتِ متفاوت کشاند.
پیشینه پژوهش
در زمینه زبان شناسی جنسیت و جامعه شناسی جنسیت پژوهش هایی انجام شده، اما در موضوع جنسیت ادبیات تحقیقاتِ بسیار اندکی صورت گرفته که مقالۀ «زبان و نوشتار زنانه، واقعیت یا توهم» نمونه ای از آن است که مؤلف ضمن نقد نظریۀ فمینیست های تندرو نوشته است «وجود چنین زبانی با منطق شکل گیری خود زبان سازگار نیست و عنصر جنسیت نمی تواند عامل مؤثری برای ایجاد زبانی مستقل باشد، بنابراین زبان و نوشتار زنانه موهوم است» او اضافه می کند «ما با سبک نوشتار زنانه که حامل تجربه، لحن و عناصر درون مایهای زنانه است، مواجه هستیم و زبان و نوشتار مستقل زنانه چنانکه ادعا می شود، نمی تواند تعین داشته باشد»]11 ،87[. او برای اثبات فرضیه ای مدرن به نوشتههای پیشینیان استناد میکند و مینویسد «در فلسفه غرب تقربیا بجز اسپینوزا[3]، همۀ متفکران بر این باورند که ذهن آدمی امری فراجنسیتی است. از جمله توماس آکویناس[4] (1225-1274م) با سنت اگوستین[5] (354-430 پیش از میلاد) هم عقیده است که در ذهن انسان هیچ تمایزی از نظر جنسی نیست (لوید، 1387: 67)»]11 ،91[.
طرح مسئله
آثار مکتوبی که نمود اندیشه و تخیل است و با زبانی مبهم، چند معنایی و عاطفی به زیباترین شکل، بیان می شود را ادبیات نامیده اند که هنرمندانی فارغ از جنس زیست شناسی آن را خلق میکنند. محصول تولید شده ادبی، هویت جنسی آفرینندۀ اثر را آشکار میسازد. در چگونگی رابطۀ بین اثر ادبی و جنسیت علاوه بر ذات گرایی، جامعه نیز از فرد انتظاراتی دارد که این مفهوم اجتماعی، جنسیت فرد را شکل میدهد و بر نوشتار تأثیر میگذارد. ادبیات در بافت فرهنگی– اجتماعی شکل میگیرد و نوعی ارتباط متقابل ادبیات را به جنسیت پیوند میدهد. نمود جنسیت در ادبیات در نوع زبان و بیان و محتوای اثر قابل بررسی است، و ضروری است که از جنبه های گوناگون بررسی و تحلیل شود تا شناختی علمی از نقش جنسیت در ادبیات به دست آید.
چارچوب نظری پژوهش
در این مقاله کوشش شده است با شیوۀ نقد زنگرا به جستوجوی نشانههای جنسیت در ادبیات بپردازیم تا به درک دقیقتری از ادبیات و نوشتار زنانه دست یابیم. نقد زنگرا در تغییر الگوهای سنتی و یک جانبۀ پیشین نقشی ارزشمند دارد و به کشف جهان ذهنی و متفاوت زنان میانجامد. روش پژوهش در این مقاله کتابخانهای است و تحلیل اطلاعات به صورت توصیفی-تبیینی است.
پرسشهای پژوهش
- آيا جنسيت بر ادبيات و شيوه نوشتن تأثيرگذار است؟
- تفاوت ادبيات زنانه و مردانه چيست؟
- جنسيت شاعر با موضوع، محتوا، زبان و نوع شعر چه رابطهاي دارد؟
بحث و تحلیل
اگرچه شعر و ادبيات چنان ژرف و گسترده است که در قالبِ تنگِ تعريف نميگنجد امّا ميتوان به ايجاز ادبيات را مجموعهاي از نوشتهها و سرودههاي خلاقانة شاعران و نويسندگاني خواند که به زيباترين سخن، احساسات و عواطف و انديشه را بيان ميکنند، مخاطب را برميانگيزانند و ايجاد لذت ميکنند یا به تفکر وامیدارند. در دهۀ اخیر تفاوت ادبیات زنانه و مردانه موضوع مورد بحث در میان فمینیستها بوده است، برخي معتقدند ادبيات فراجنسيتي است و متغير جنسيت به نيروي آفرينندگي و جوشش هنري مربوط نميشود و به استعداد، خلاقيت، عاطفه و احساس بستگي دارد. برخي ديگر باور دارند که جنسيت عاملِ مؤثر بر تفاوتِ ادبيات است. برخي ديگر ميپندارند که ادبيات زنانه هم در محتوا و هم در زبان با ادبيات مردانه متفاوت است و علت آن را موقعيت نابرابر اجتماعي و تفاوتِ نوع تجربه و نگاه ميدانند.
ارائة تحليلي روشن و دقيق نيازمند بررسي از ديدگاههاي مختلف است. نگرش همه جانبه از زواياي مختلف و با رويکردهاي متفاوت و تلفيق نتايج به دست آمده اين موضوع را تا اندازهاي روشن ميسازد. ريشهيابي تفاوت ادبيات زنان و مردان در چند حوزة مختلف قابل بررسي است.
- تفاوتهاي زيست شناختی
- تفاوتهاي روانشناختي
- تفاوتهاي جامعهشناختي
- تفاوتهاي زبانشناختي
- تفاوتهاي ادبي
- تفاوت های زیست شناختی. تفاوت جنسي بين زن و مرد، تنها به شکل و فيزيک بدن بستگي ندارد، بلکه به فيزيولوژي انساني و عملکرد دستگاه عصبي، حواس و غدد درون ريز هم ارتباط دارد. پژوهشهاي مختلف بر روي دستگاه عصبي انسان، نشان ميدهد که نيمکرههاي راست و چپ مغز در زنان و مردان عملکرد متفاوتي دارند و همين موضوع باعث تفاوت عمدهاي در بدن بهخصوص در حواس ميشود. از سوي ديگر عملکرد غدد درونريز هم، در بدن زن و مرد تفاوت دارند. ترشح هورمونهاي جنسي سبب تمايزهاي جنسي در سه جنبة شناختي، احساسي و جسماني ميشود. ويژگيهاي جسمي و روحي متفاوت، در نوع توجه، احساس، تفکر و ديدگاه انسان تأثيرگذار است. با تحقيقات دانشمندان و تمايز انکارناپذير جنسي، هوشي، ذهني و انديشگيِ زن و مرد، بازتاب تفاوتها در نوشتههاي زنان و مردان قابل ادراک است. تفاوتهاي بين دو جنس به هيچ وجه دليل برتري يک جنس بر جنس ديگر نيست. با پژوهشهاي انجام شده دانشمندان زيستشناس به اين نتيجه رسيدهاند که: «در زيستشناسي هيچ جايي براي اين پيشنهاد که يک جنس به طريقي برتر است، وجود ندارد، اين برداشت به وضوح بيمعني است. در توليد مثل جنسي، هر جنس نيمي از ژنوم خود را از پدر و نيمي را از مادر به ارث ميبرد.» (کارترايت، 1387: 399). به طور طبيعي بين جنس نر و ماده انسان تفاوتهايي وجود دارد از جمله تفاوت آناتومي بدن و اندامها، تفاوت ژنتيکي، تفاوت هورمون زنانه استروژن در ايجاد صفات زنانه و هورمون مردانة تستوسترون در بهوجود آوردن صفات مردانه. يکي از مهمترين تفاوتهاي بيولوژيکي تفاوت در سلول جنسي نر و ماده است و ديگري تفاوت عملکرد دستگاه عصبي و مغز است که سبب ايجاد رفتارها و عملکردهاي متفاوت زنان و مردان ميشود. اين عملکردهاي متفاوت در زمينة حس ديداري، شنيداري، گفتاري، بويايي، لمسي، مهارتي و احساسي نقش دارند. پژوهشهاي هماهنگ روانشناسان و زيستشناسان در حوزة فرآيندهاي حسي، ادراک، شعور و حالتها نيز، تفاوت بين زن و مرد را ثابت کرده است. از نظر روانشناسي، احساسها تجربههايي هستند که با محرکهاي ساده پيوند دارند، از نظر زيستشناسي، اساس فرآيندهاي حسي، اندامهاي حسي و گذرگاههاي عصبي ـ ارتباطي هستند. آستانة تحريک پذيري زنان در حسِ لامسه (حس مربوط به فشار، دما و درد) حساس تر است و تفاوت آشکاري بين دو جنس زن و مرد وجود دارد. در مطالعات متعدد به تفاوتهاي ساختاري و عملکردي مغز زنان و مردان اشاره شده است. براي مثال تحقيقات نشان داده است که مردان در حل مسائل رياضي، تفکر انتزاعي و مهارتهاي فضايي عملکرد بهتري دارند، در حالي که زنان در انجام حرکات ظريف، مهارتهاي زباني و حافظة بينايي و کلامي بهتر عمل ميکنند. برتري زنان در حوزة کلامي به صورت رواني گفتار، بهتر هجي کردن، استفاده صحيح از قوانين دستور زبان و عملکرد بهتر در به خاطرسپاري فهرستهاي سادهاي از واژههاي نامربوط، ارقام يا پارگراف بهتر نمود مييابد. توماسلاکور[6] با پژوهشهاي خود به اين نتيجه رسيد که: «تفاوت بين جنس زن و مرد نشان ميدهد که آنها از نظر جسمي و روحي با هم برابر نيستند بلکه متضاد و مکمل يکديگرند.» (لاکور، 1990: 32) ذاتگرايان معتقدند که تفاوت بين زن و مرد امري بيولوژيکي و طبيعي است و اعتقاد دارند که زنان در بنياد مانند هم هستند و با مردان فرق دارند. امّا پرسشي مطرح است که با توجه به تفاوتهاي ژنتيکي، شخصيتي، رفتاري، فکري آيا ميتوان افراد هر جنس را در يک گروه قرارداد؟
- تفاوت های روان شناختی. تفاوت رفتارهای فردی بين زن و مرد از نظر علم روانشناسي در فرهنگهاي مختلف به اثبات رسيده است. اين تفاوتهاي رفتاري ناشي از چيست؟ آيا علت زيستشناسي دارد يا علت اجتماعي؟ يا تلفيقي از طبيعت، تربيت و محيط است؟ زيستشناسان اين تفاوتها را ناشي از تفاوتهاي ذاتی ميدانند. انسانشناسان دلايل آنها را رد ميکنند. جامعهشناسان منشأ تفاوتها را جامعه و فرهنگ ميدانند و زيستشناسان دلايل آنها را منطقي و علمي نميدانند و سالهاست اين چالشها ادامه دارد. در روانشناسي از طريق مشاهده و تجربه وجود تفاوت ميان زنان و مردان تا اندازهاي مشخص شده و بی گمان اين تفاوتهاي رفتاري هم علل زيستي دارد، هم اجتماعي. پژوهشهاي روانشناسي بيشتر متکي بر شناخت رفتار و آن دسته از عوامل محيطي و گذشتة فرد است که بر نحوة رفتار تأثير دارد و به واکنش انسان در برابر محيط و زمان توجه ميکند. اگرچه رفتار به صورت ظاهري ارزيابي ميشود امّا رفتار انسانها نيز همچون ساير جانوران، مبنايي زيستشناسانه دارد و به ژنتيک وابسته است. تفاوت زن و مرد، هم در نوع رفتار آنهاست که به عامل زیست شناسی مربوط می شود و هم در نگرش و عملکرد آنها که بيشتر به عامل فرهنگي مربوط ميشود. اگر تفاوتها را به مهارتي و حسي تقسيم کنيم، هر کدام زيرشاخههاي متعددي دارند. تفاوتهاي مهارتي بستگي به آناتومي بدن زن و مرد دارد، چون تفاوتهاي مغزي و مهارتهاي حرکتي و تفاوت حسهاي پنجگانه. گذشته از تفاوتهاي جسمي، رواني و فيزيولوژيک بين زن و مرد، تمايز و تفاوت زن و مرد در تواناييهاي شناختي، ذهني، هوشی و کارکرد آنها نيز وجود دارد. بررسي روانشناسان در حوزة تفاوتهاي بين زن و مرد تا کنون به اين نتيجه رسيده است که زنان و مردان تواناييهاي متفاوت دارند. تفاوت روانشناختي زن و مرد، ارتباط بسياري به عملکرد سيستمهاي بدن و هماهنگي آنها دارد. مطالعة رفتارها هم از زاويه فيزيولوژيکي و هم با رويکرد روانشناختي رفتار، قابل بررسي است و هر دو مکمل يکديگرند. رفتارهايي چون بيقراري، اضطراب، افسردگي، شور و شيدايي و برخي از اختلالات شخصيتي ارادي نيستند و به سيستم عملکرد دستگاههاي بدن ارتباط دارند. تندخويي، خشونتطلبي، رهبري، استقلال و عقلگرايي مشخصات رفتارهاي مردانهاي است که به عوامل بسياري چون جنس، ژنتيک، سيستم عصبي، ترشح غده تستوسترون بستگی دارد و رفتارهاي زنانهاي چون احساسگرايي، همدردي، اطاعت، پيرو بودن، سازگاري و تحمل از خصوصيات زنانهاي است که به عوامل دروني و بيروني بستگي دارد. روانشناسان جنسيت با شناخت تفاوتهاي رفتاري و تمايزهاي بين زن و مرد کمک فراواني به شناخت تفاوتهاي زباني و ادبي در گفتار و نوشتار کردند. در تحليل روانکاوانه شکلگيري زبان، اعتقاد بر اين است که زبان محصول رشد جسمي، جنسي و رواني انسان است. پس از تلاشهاي ژاک لاکان[7] روانکاو فرانسوي که رابطة ناخودآگاه و ساختار زبان و سه امر خيالي، واقعي و نمادين را در رشد رواني مؤثر ميدانست، هلن سيکسو منتقد فرانسوي، زبانِ زنانه را در نوشتن از تن خلاصه کرد. لوس ايريگاري هم نوشتار تنانه را تقابلي عليه سرکوب ميل زنانه فرض کرد. به باور ژوليا[8] کريستوا زبانِ زنانه با نظم نشانهاي زنانه، بايد نظم نمادين مردانه را در هم ريزد تا به زباني با مؤلفههاي زنانگي دست يابد و ساختار زبان را از مرکزگرايي پيشين دور کند. در حال حاضر برخي از پژوهشگران اين حوزه به باوري رسيدهاند که رشدِ زبانِ زنانه منوط به فرارفتن از محوريت زبانِ مردانه است. انديشمندان فرانسوي با رويکردي روانکاوانه به مسئله «ديگربودگي» و سرکوب زنانه نيز توجه کردند و از اين منظر نيز تفاوت نوشتههاي ادبي زنان و مردان را بررسي کردند.
- تفاوتهای جامعهشناختی. جامعهشناسان جنسيت، منشأ تفاوتهاي جنسيتي را در طول تاريخ بسيار عميق ميدانند. برخی از پژوهشگران حوزة جنسيت معتقدند که در فرآيند جامعهپذيري جنس، تفاوتهاي جنسيتي شکل ميگيرند و خود را آشکار ميکنند و فرد انتظارات جامعه را درک ميکند و ميپذيرد. تعامل بين فرد و جامعه روند جامعهپذيري را شکل ميدهد. تفاوت از خانواده و برخوردهاي متفاوت و واکنشها آغاز ميشود و به آموزههاي اجتماعي و اکتسابي ميرسد و همين عوامل موجب تفاوتهاي جنسيتي در جامعه ميشود. از مهمترين عوامل جامعهپذيري و تعيين نقشِ جنسيتي، خانواده، يادگيري اجتماعي و رشد شناختي است که در شکلگيري نقش هويتي جنسيت مؤثرند. شناخت تفاوت رفتار زن و مرد در پژوهشهاي جامعهشناسي متکي بر ارزيابي و بررسي رفتار شخص در رابطه با جامعه و محيط است. از ديدگاه جامعهشناسي، عوامل فرهنگي، باورها و ارزشها، همراه و هماهنگ با عوامل زيستي و رواني در تمايز جنسيتي، نقشي مؤثر دارند. با اين تفاوت که عوامل زيستي و تا اندازهاي رواني تغييرناپذيرند ولي عوامل اجتماعي تغيير ميکنند. جامعهشناسان اعتقاد دارند که همة مردم در هنگام تولد، کم و بيش در همه جاي دنيا يکسان هستند و اين واقعيتي انکارناشدني است که تقريباً در تمام جوامع رفتار و نقشهاي اجتماعي انسانها با يکديگر تفاوت دارند. عوامل اجتماعي، تفاوتهاي جنسيتي را باز توليد و تمايزات جنسيتي را عميقتر ميکنند و افزون بر اين «تمايزات جنسيتي با نابرابري جنسيتي پيوند ناگسستني دارند.» (سفيري، 1388: 199) سيموندوبووار[9] نويسندة پر آوازة فرانسوي چنان به تأثير جامعه بر فرد اعتقاد دارد که مينويسد تفاوت زن و مرد را جامعه میسازد و به عبارتي ديگر معتقد است، زن زاده نميشود، بلکه جامعه او را تبديل به زن ميکند. بيگمان يکي از مهمترين عوامل تأثيرگذار بر سرنوشت زنان در طول تاريخ، عامل فرهنگي ـ اجتماعي است که به شکل باورها و آيينها، قوانين و آداب و رسوم نمود پيدا ميکند و در طول زمان چنان نهادينه ميشود که به صورت الگويي پایدار بر جنسيت تأثير ميگذارد. پارهاي از این احکام اجتماعي در نظامهاي سنتي چنان مشروعيتی پيدا ميکنند که تعادل روابط انساني را بر هم ميزنند و باعث سلطه، جدايي، نفاق و کينهتوزي بين دو جنس ميشوند و به نابرابريهاي جنسيتي دامن ميزنند. چنین مناسباتی به این نتیجه می انجامد که در جامعهاي با نظم سنتي، از زن اطاعت، فرودستي و خدمت انتظار ميرود و از مرد اعمال قدرت، سلطه و خشونت. اين رابطة غيرانساني و نامتعادل در بيشتر جوامعي که نظام سنتي حاکم است، توسط مردمشناسان و جامعه شناسان تأييد شده است. منتقدان بسياري در دنياي معاصر، مشروعيت اين نوع روابط را بر نميتابند و نظامهاي اجتماعي سنتگرا را در اِعمال اين نوع روابط مقصر ميدانند. بيگمان عوامل اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي بر نقش زن و مرد و تفاوت رفتار آنها در جامعه تأثيرگذار است و نقش محوري دارد. تفاوتهاي جنسيتي را چنانکه گفتیم جامعهشناسان برساختة جامعه ميدانند و اعتقاد دارند جامعه و فرهنگ سبب تمايز نقش زن و مرد شده است اين تفاوتهاي جنسيتي براي مردان، آزادي، قدرت وُ تسلط وَ براي زنان، محدوديت و فرودستي به بار آورده است. اين تمايزات جنسيتي که در اغلب فرهنگها وجود دارد، تمام جنبههاي زندگي زن را تحتالشعاع خود قرار داده و سبب نابرابري جنسيتي و تبعيضهاي فراوان در جوامع مختلف شده است که يکي از نتايج آن در ادبيات، محروم ماندن زنان از فراگيري دانش و تعداد اندک زنانِ نويسنده حتي در دوران معاصر در اروپاست که به نوشتة تيلي اُلسِن[10] «در برابر هر دوازده مرد نويسنده يک زن نويسنده به حرفة نويسندگي ميپردازد.» (نجم عراقي، 1382: 35). جامعهشناسان، عواملي چون فرهنگ و باورها، طبقة اجتماعي، تفاوت اجتماعي شدن، شکلگيري فرآيند ارتباط، نابرابريها و تفاوتهاي فرهنگي را در ايجاد تفاوتهاي جنسيتي مؤثر ميدانند و اعتقاد دارند بازتاب اين تفاوتها در شيوة ارائه تفکر، تجربه و احساسات بهصورت گفتاري و هم نوشتاري تأثيرگذار است.
- تفاوتهاي زبانشناختي، نخستين بار توسط انسانشناسان درک شد و سپس زبانشناسان تحقيقات گستردهاي را در چگونگي تفاوت زبانِ زن و مرد انجام دادند. اين پژوهشها با سه رويکرد انجام شده، رويکرد تجربي، روانکاوي و ساختارشکني. در رويکرد تجربي که متعادلترين شيوة نقدِ زبانِ زنانه و شناختِ تفاوت زبان زن و مرد است اعتقاد بر اين است که زبان و جنسيت دو نظام مستقلاند ولي در عمل بر يکديگر تأثير ميگذارند (فمينيسم، 1382: 62). رابين ليکاف[11]، زبانشناس مشهور، تفاوتهاي زباني زنان و مردان را ناشي از موقعيت متفاوت اجتماعي زن و مرد ميداند. در رويکرد روانکاوي، باور بر این است که ديگربودگي و سرکوب زبانِ زنانه و عنصر زنانگيِ به حاشيه رانده شده بر زبان تأثيرگذار است. ژاک لاکان معتقد است زبانِ مردانه به عنوان نظمي نمادين پذيرفته شده و زنها چون قادر به دروني کردن آن نظامِ نمادينِ مردانه نيستند، نقشهاي ارزشي جامعه بر آنها تحميل ميشود و زنان مجبورند با آن زباني سخن گويند که به علل رواني ـ جنسيتي در آنها نهادينه و دروني نشده، پس زبان رايج براي بيان احساساتِ زنانه، رَسا و کافي نيست (همان، 64). در رويکرد ساختارشکنانه، نظم نمادين حاکم بر جهان و زبان و ادبيات منحصر به مردان مورد انتقاد قرار گرفت. هلن سيکسو فمينيست فرانسوي اعتقاد دارد که اين زبان و اين ادبيات برساختة مردان است. اين تقابلِ فرادستي مردانه و فرودستي زنانه يا اين نظم مردانة حاکم بايد بشکند و اين زبان و ادبيات تحميل شده و باور جامعة مردسالار بايد در هم ريخته شود. او زبانِ زنانه در قالبِ نوشتار زنانهاي را پیشنهاد ميکند که آن زبان قراردادي حاکم را تضعيف کند. با پژوهشهاي انجام شده در زمينة زبان، ادبيات و جنسيت توسط زبانشناسان اجتماعي، اعتقاد بر اين است که تمايز نقشهاي اجتماعي و جنسيتي، موقعيت نابرابر و به عبارتي قدرت و سلطة مرد و فرودستي زن در جامعه باعث تمايز گونة زباني ميشود و رفتارِ زباني تغيير ميکند. امّا اين نوع رويکرد، تمام ابعاد زبان و جنسيت را دربرنميگيرد. از سوی دیگر دانشمندان رشتههای پزشکي و زيستشناسي در خصوص اساسِ زيستشناختيِ تفاوتهاي زباني پژوهشهایی را انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که منشاء تفاوتهای زبانی از دوران کودکي است و توليد صداهاي معنادار توسط نوزادان دختر زودتر از پسران انجام ميشود و دختران نسبت به پسران تعداد واژگانِ بيشتري ميدانند. (همان: 265) و در بزرگسالي نيز زنان بيشتر و بهتر از مردان زبان دوم را فرا ميگيرند. و علت اصلي آن را استفادة متفاوت زنان از نيمکرة چپ مغز که مرکز گفتار است ميدانند. تفاوتهاي گفتاري دختران و پسران را از زمانِ شروع به صحبت، دانشمند ديگري به نام مککور[12] بررسي کرد و به اين نتيجه رسيد که از يک سالگي تا سه سالگي دختران سريعتر از پسران شروع به صحبت ميکنند و سريعتر از پسران جمله ميسازند. و زبانشناس ديگري به نام گلیسون[13] گفته است در چهار سالگي پسران بيش از دختران جملات امري ميسازند(اصلانی1383: 19-20) .
پيشرفت پژوهشهاي علمي چنان پرشتاب است که چنين تحقيقاتي نه تنها در انسان بلکه در ديگر موجودات نيز انجام شده است. همانگونه که گونة زباني در جنس نر و مادة انسان تفاوت دارد. در پرندگان نيز تفاوت آوا و صداي نر و ماده به اثبات رسيده است. در پرندگاني چون گنجشکسانان که از تکامل يافتهترين پرندگان هستند، پرندگان نر هم صدا دارند، هم آواز، به عبارتي هم song (آواز) و هم call (صدا) دارند و براساس نياز به حفظ قلمرو، جلبِ جفت و دفعِ رقيب، صدايي تکامليافتهتر، ترکيبي و آهنگين دارند، در حاليکه پرندگانِ ماده صداي معمولي، ساده، ابتدايي و به عبارتي فقط call (صدا) دارند. صداي مادهها براساس نياز آنها براي ارتباط ساده چون هشدار، طلب غذا و درخواست پرواز به صورتي ابتدايي و تکاملنيافته باقيمانده است. (گیل، 2007: 217). وجود اين تفاوت طبيعي نيز همچون ديگر تفاوتهاي جنسي مختص جنسِ انسان نيست و در ديگر موجودات نيز تشخيص داده شده است. پس تفاوت زيستشناختي و تمايز بين گونههاي زباني مردان و زنان، افزون براساس جنسي آن، به لحاظ تأثير جامعه، طبقة اجتماعي، زمان و فرهنگ اجتماعي، باورها و اعتقادات، سن، نژاد و تحصيلات و… قابل بررسي است. زبانشناسان تفاوت گونة زباني زنان و مردان را از نظر تفاوت آوايي، واژگاني، دستوري، موضوع، کاربرد دشواژه و… مورد پژوهش قرار دادند و با رويکردي توصيفي و مقايسة دادههاي موجود به اين نتيجه رسيدند که به سبب کاربرد متفاوت زبان بين گونة زباني زنان و مردان تفاوت وجود دارد. کاربرد گونة زباني زنانه يا مردانه مختص گونة گفتاري نيست و در زبانِ نوشتاري هم که مخاطبي غايب دارد استفاده ميشود. این تفاوت در گونة گفتاري و عاميانه و نوشتههاي غيرادبي چون گزارشنويسي و خاطرهنويسي بيشتر خود را نشان ميدهد و در نوع نوشتاري و زبان رسمي و ادبي کمتر به چشم ميآيد. بيگمان اصليترين علت آشکارشدگي يا پنهانشدگي گونة زباني زنانه و مردانه را در جامعه و تأثيرات فرهنگي آن ميتوان يافت. افزون بر این رفتارهای زبانی نیز نشان می دهد که: 1. زنان از اصطلاحاتِ تحسينآميز و تشويقکننده بيشتر استفاده ميکنند. 2. زنان در کاربرد رنگها، طيف رنگهاي فرعي را به زبان ميآورند. 3. زنان بيشتر از واژههاي احساساتي (فدات بشم، بميرم) استفاده ميکنند. 4. زنان در پاسخ، اظهارنظر قطعي نميکنند ولي مردان قاطعانه جواب ميگويند. 5. زنان کمتر از مردان سخنانِ مخاطب را قطع ميکنند. 6. زنان دربارة موضوعات کلي، محدودتر از مردان صحبت ميکنند و مردان به سبب نقش اجتماعي و فعاليتهاي گسترده اجتماعي، به موضوعات گستردهاي توجه دارند. 7. دايرة واژگاني زنان محدودتر از مردان است. مردان واژگان جديد خلق ميکنند ولي زنان بهسبب محافظهکاري ذاتي، از آفرينش واژة جديد اجتناب ميکنند. 8. زنان جملات ساده، کوتاه و پرسشي را بيشتر بکار ميبرند. 9. زنان از قيدها و صفتهاي نامشخص که نشاندهندة موقعيت متزلزل آنهاست، بيشتر استفاده ميکنند و ضماير مؤدبانه بيشتر بهکار ميبرند. به عبارتي گفتار زنان مؤدبانهتر از مردان است. 10. واژگان مردان خشونتآميز و خصمانه، رقابتجويانه و جملات امري است و زنان از جملات پيشنهادي بيشتر استفاده ميکنند. 11. زنان جملاتي کوتاه در تأييد گفتة مخاطب و به منظور همدلي با مخاطب ميگويند. 12. زنان توجه بيشتري به زبانِ معيار و تمايل به کاربرد صحيح کلمه و جمله دارند. 13. مردان در گفتار از دشواژهها بيشتر استفاده ميکنند تا زنان. (رهبري، 1385: 48 ـ 47؛ اصلاني، 1383: 32 ـ 26).
تفاوت گونة زباني و بازتاب آن در نوشتن، متناسب با فعاليت اجتماعي، سن، تحصيلات، جغرافيا و عوامل ديگري رخ ميدهد و قابل ذکر است که هر چه جامعه به سوي مدرنيته پيش برود، تفاوت زباني در ميان زنان و مردان کمتر ميشود. زبانِ نامتناسب با جنس و شخصيت در نخستين جمله قابل تشخيص است. همانگونه که گزارش سياسي از سوي مقام عالي رتبه دولتي با گزارش خبرنگار ورزشي، در حالت شفاهي و نوشتاري تفاوت عمدهاي دارد. زبانشناسان تمايز گونة زباني زن و مرد را در سطح واژگاني و دستوري و… نيز مورد بررسي قرار دادند تفاوت شيوة گفتار و نوشتار سخنگويان يک زبان از چند زاويه قابل بررسي است. تفاوت فردي چون جنس، هوش، استعداد، خلاقيت، شخصيت، سن، علاقه، نياز رواني، قدرت يادگيري، تکلم و… و تفاوت جمعي چون زمان، مکان، طبقة اجتماعي، تحصيلات، جنسيت، دين، شغل، قوميت و…. زبان به سبب نقش ارتباطي پديدهاي اجتماعي و تغييرپذير و تابع شرايط بيروني است، تأثير متغيرهاي متفاوت باعثِ تفاوت زباني ميشود. اين نوع تفاوت بين زنان و مردان، طبقات اجتماعي با شغلهاي متفاوت در موقعيت جغرافيايي مختلف محسوس است. افزون بر اين نقش جنسيتي رفتار زباني را تغيير ميدهد. در نظامهاي پدرسالار، زبان بر ارزشهاي سنتي استوار است، همان ارزشهاي تقابلي که يکي را فراتر و ديگري را فروتر تصور ميکند و زبان خلاقانه را زبان مردانه ميداند و زن را در نوشتن مقلدِ مرد ميپندارد. يکي از مهمترين عوامل اجتماعي که سبب تغيير در رفتارهاي زباني ميشود، عامل جنسيت، نقش جنسيتي و نابرابريهاي اجتماعي است که تمايز رفتارهاي اجتماعي، عادات و حرکات و رفتارهاي زباني زنان و مردان را در جوامع مختلف نشان ميدهد. تأثير نقش جنسيت بر زبان، اغلبِ حوزههاي زباني از جمله واژگاني، آوايي و دستوري را دربرميگيرد. در زبان فارسي کاربرد برخي از واژهها و ترکيبات به طور محسوسي بار جنسيتي دارند و قابل شناسايياند. زنان از نفرين، دعا يا واژههاي خاصي استفاده ميکنند که کاربرد آنها در زبانِ مردانه معمول نيست چون “وا” يا “اي وا” “طفلکي” و “الهي جزّ جيگر بگيري” “اوا خاک عالم”، بر عکس مردان از واژههايي استفاده ميکنند که هرگز زنان آنها را به کار نميبرند همچون دشواژهها يا تابوهاي جنسي که در دشنامها و ناسزاها کاربرد دارد يا واژههايي که به قصد بيان صميمت و اطاعت و سروري مخاطب گفته ميشود همچون چاکريم و نوکريم و مخلصیم. تفاوتهاي آوايي معمول بين دو جنس در زبانِ فارسي، گرايش زنان را به تلفظ «اَ» و گرايش مردان را به تلفظ «اِ» در برخي واژهها در تفاوتهاي آماري نشان ميدهد، واژههايي چون رَئيس يا رِئيس، گِلو يا گَلو، شِش يا شيش يا کَشتي يا کِشتي، گرايش زنان بيشتر کاربرد گونة معتبر است. تفاوتهاي دستوري بين دو جنس در زبان فارسي چندان قابل ملاحظه نيستند. تفاوتهاي آماري، کاربرد فعل امر و ضمير اول شخص مفرد را در گروه مردان بيش از زنان نشان ميدهد. نتيجة بدست آمده از يک پژوهش اين موضوع را چنين شرح ميدهد که مردان 63 درصد و زنان 37 درصد از ضمير اول شخص مفرد استفاده کردهاند. (ديرين، ۱380: ۱28) مورد ديگر کاربرد فعل امر در مردان است که به طور قابل ملاحظهاي بيش از زنان از آن استفاده ميکنند. چنين نتيجهاي حاکي از اعتماد به نفس، قدرت و جايگاه برتر مردان در جامعة ايران است. علاوهبر تمايزهاي ذکر شده در رفتار زباني زنان و مردان، تفاوتهاي رفتاري ـ شخصيتي نيز سبب بروز تمايزهايي در نوع ارتباط زباني بين زن و مرد ميشود که در تمام بررسيهاي زبانشناختي به نوعي مطرح شده و پارهاي از ويژگيهاي گفتاري محسوب ميشود به طور نمونه رفتارهاي زنانهاي چون اطاعت، اعتماد به نفس کم، مهرباني، احساسگرايي، و محافظهکاري بر رفتار زباني تأثير ميگذارد و زن در ارتباط زباني با برخوردي احساسي و از موضع ضعف و ترديد و تأييد و پرسش و با آهنگي افتان گفتوگو ميکند. گمان بر اين است که تفاوت جايگاه اجتماعي و نوع جامعهپذيري زن در اين موضوع دخالت دارد و اين تفاوتهاي گفتاري جنبة زباني ندارد و بيشتر عامل اجتماعي و تفاوت نقشهاي جنسيتي سبب بروز آنها شده است و گويي انتظار جامعه از زن اين است که پوشيده سخن گويد، با آوايي نرم و مهربان صحبت کند، در سخن محافظهکارانه رفتار کند، مؤدبانه و صحيح صحبت کند و همينگونه انتظارات است که الگوي رفتاري زبان را شکل ميدهد. تفاوت فرهنگي و نوع نگاه جنسي به زن در تعاملات اجتماعي از طريق زبان انتقال مييابد، به عبارتي «زبان جنسيتگرا نوعي ارتباط کلامي است که نگرش جنسيتگرايي را بازتاب ميدهد». (ايوي، ۱994: 72). در گفتار و نوشتار مؤلفههايي وجود دارد که سبب تشخيص زبان زنانه از زبان مردانه ميشود اما دليلي بر تفاوت بنيادين و ساختاري بين زبان زنانه و مردانه نيست به عبارتي زبان زنانه داراي ساختي مستقل نيست. پژوهشهاي ديگري نيز در اين زمينه انجام شده که بازتاب جنسيت را در نوشتار زنانه از کاربرد واژگان عاطفي ـ احساسي و در ساخت دستور زبان با کاربرد ندا و تکرار و در سطح بلاغي با کاربرد تشبيه %